(دوسال عقد بودیم و دوسال از عروسی میگذره)
از اول رابطمون من این موضوع رو حس میکردم اما فکر میکردم با گذر زمان و آشنایی بیشتر صمیمیت هم بیشتر میشه.شوهرم با من همراه نیست درمقابل خواسته های من جبهه می گیره.به خصوص اگه درمورد خانوادش باشه.من همیشه نفر آخرم یعنی شرایط بقیه در اولویته نسبت به من.ما ی بار با فامیلهای همسرم رفتیم تفریح و گفتن بریم بستنی بخوریم من به همسرم گفتم ک من بستنی میل ندارم میشه آش بگیری برام ؟یهو سرم داد زد اینجا آش نیست و همه میخوان ی چیز بخورم و نمیشه تو ی چیز دیگه بخوری و من هم تسلیم شدم اما رفتم و دکه فروش آش رو نشون دادم و بعد هم دیدم مادر شوهرم و خواهر شوهرم هم مثل من بودن...اما مطمئنم اگه ی نفر از اونا همچین در خواستی داشت زمین و زمان روجابجا میکرد ک براش فراهم کنه.
پیشنهاد رفتن به تفریح ویا مسافرت همیشه با منه اما اگه مهمون داشته باشیم از فامیلای خودش اصلا اینطور نیس.مسافرت دوتایی رو دوست نداره.درضمن زود جوش و پرخاشگری ومن اصلا دیگه حوصله حرف زدن باهاشو ندارم بااینکه قبلا هرچیزی هم میخواستم بگم در زمان مناسب و با آرامش می گفتم.وقتی گفتم تو همه رو به من ترجیح میدی در جواب گفت ن من با تو راحت ترم!یعنی با دختری ک چند ماهه آشنا شده راحت تر از پدر و مادرشه؟!